سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تا پول داری رفیقتم، قربان بند کیفتم

این دو جمله رو بذارین کنار هم: 1- پولدارم ولی یک ریال هم نمیدم

2: Iranian become poorer

هر دو یک وزن و آهنگ شبیه هم، ولی در دو زبان دارن. اولی مال بابک زنجانیه که قرار بود سال 94 اعدامش کنند و هنوز این کار رو نکرده ان، و دومی جمله خاصی از ترامپه که تا این رو گفت  اوضاع کشور ایران بقدری دست منه که کافیه یک امضا کنم. حتی بعد از این جمله ظریف، وزیر خارجه وقت ما هم فکر نمیکرد به این یک امضا باشه، تا این رو گفت اوضاع کشور شروع کرد به تبدیل شدن به جنگ اقتصادی!

جالا، این چطور ممکنه؟ در کشوری که ارث و میراث رو با دقت تقسیم میکنن و قراره بازماندگان این آب و خاک سهم بومی بودن خودشون رو از درآمدهای این کشور رو ببرن

دولت پنهان:

جلیلی اومد و گفت ما دولت پنهان بوده ایم. پز داد. ما شک داریم فقط اون بوده باشه و اصلا اصل کاری همون هم باشه. بابک زنجانی هم، شاید از اون مهره درشت هاست که فقط باهاش باید دنبال دکل های گم شده مون بگردیم. اوضاع فعلی چرا باید اینطور بمونه؟ از رشد مثبت اقتصادی شرایط کشور یک باره بره به رشد منفی؟ چطور ممکنه؟

این البته، سوال خیلی هاست. فقط من نیستم که براحتی به این دو دوتا چهار تا دست پیدا میکنم. من میگم فقط اگر با همین چیزهایی که مردم دور میریزن میخواستیم کشور رو مدیریت کنیم، کلی شرایط اقتصادی کشور از فقر در می اومد. اون روز تو خیابان راه میرفتم و نعلبکی دیدم افتاده رو زمین. همیشه همین طوره، کافیه راه بری و ببینی چقدر مردم چیزهای با ارزش میندازن. اما عجیبه که به این سایت های خرید و فروش دست دوم که میری مثل divar و Sheypoor یک باره مردم خسیس میشن و یک باره همه قیمت های حتی در حد جنس نو میذارن. این مردم همون مردمن؟

مسلما نه. جواب رو اصلا باید از مدیرعامل های این سایت ها بپرسیم. مدیرعامل هایی که با دولت واقعی پشت صحنه در ارتباطن. کسانی که با شهرداری ها مرتبطن.

ام الفساد؛ شهرداری ها

یک عده از مردم از همون سال 96 فهمیدن که کاسه ای زیر نیم کاسه میتونه باشه. تا قبل از اون، همیشه، مامورین خصوصی شهرداری میومدن و سر ساعت مشخص آهنگ میزدن تا مردم بازیافتی های دور ریختنیشون رو بدن. اونا هم سریع، خودشون یا بچه هاشون رو میفرستادن دم در تا مامور نره. از همون سال، یک باره تعداد کسانی که بازیافتی در ازای نمک صنعتی میدادن کم شد. مردم شاید، به نوعی از این مهره شهرداری ها خوششون نیومده بود. یک سال، اپلیکیشن دادن بیرون که اصلا، در عوض بازیافتی هاتون به شما پول میدیم و شما از این طریق کسب درآمد میکنید. حتی دوربین صدا و سیما رفت جای باجه هایی در تهران و این پیرمردهای آفتاب ندیده تهرانی رو نشون داد که اومدن بازیافتی میدن و در عوض به جایش یک پول خردی میگیرن.

در این مدت مامورین دیگر شهرداری بیکار ننشسته و در ماموریت محله به محله با کسانی به اسم زباله گرد مبارزه میکردن، به اسم اینکه مانع شیوع بیشتر بیماریهای واگیر بشن و هر روز از افتخاراتشون حذف صدها نفر زباله گرد از چرخه اقتصادی بوده و هست. با این وجود عده ای از مردم بازیافتی های خودشون رو برعکس دیگه مستقیم به ماشین های با آهنگ بتهوون شهرداری نمیسپردن و کنار خانه ها میگذاشتن تا بلکه رهگذری بخواهد آن ها را بردارد؛ یعنی، فقط نگرانی مردم کسب درآمد نبود، عده ای میدیدن که چطور این ها پارو میکنن و جمع میکنن ولی، اوضاع کشور رو به بهبودی نمیره!

Iranian become poorer:

مامورین شهرداری که این ها رو میدیدن از این وضع چندان راضی نبودن و هر روز ساعت به ساعت رصدشون رو بیشتر کردن، مخصوصا در جاهایی که به اون ها دستور داده میشد، برعکس دیگر آهنگ بتهوون نزده و با چند نفر تعداد انگشت شماری که مخالف این طرح جمع آوری شهرداری بوده ان وارد مبارزه شدن؛ آشغال های دم در رو در باغچه میریزن و غیره. مامور جارو زدن میگذارن و حتی مامور از بین مغازه دارها برای افتادن دنبال کسانی میگذارن که به عنوان رهگذر شاید بخواهند چیزی از روی زمین بردارن! این ریختن آشغالشون جالبه. حتی نشون میده که اصلا موضوعشون جمع کردن اون طلای کثیف نیست که بخوان باهاش برای مردم درآمد صالحی درست کنن. موضوع کنترل و مدیریت تک تک آدمها در محله هاست. گویی تیم اقتصادی عده زیادی در نقش هافبک داشته باشه و به صورت فیزیکی بخوان جلوی تیم حریف رو بگیرن. مدیریت، البته فقط به صورت فیزیکی نمیتونه باشه، نیاز به هافبک های مجازی هم هست. این کار رو از طریق شبکه مجازی علنی و از طریق شبکه سیاه در اینترنت انجام میدن:

مقایسه sheypoor و poorer: وقتی در سایت شیپور و همزمان در سایت دیوار، یک جنس خوب بذاری میفهمی که اوضاع چندان عادی به نظر نمیرسه. من یک بار همزمان یک تلویزیون گذاشتم و یک آبگرمکن. آرزوم بود با قیمت های کارشناسی که خودم میگذارم مردم اونها رو ببینن و بخرن. دریغ، به نظر میرسید کسی اونها رو به جز یک باند و گروه ویژه پشت صحنه نمیبینه. یک سره هم برای این دو زنگ گوشی هامون میخورد. برای تلویزیون که میگفت به درد ننه اش که هیچ به درد ننجونش شاید بخوره و باید ارزون تر بدیم. برای آبگرمکن هم آرزومون بود که کسی قیمت خودمون رو بگیره. طرف یک چهارم قیمت میخواست.

شاید کسی بخواد این فرضیه رو رد کنه؛ یعنی بگه خب کسانی هستن که کارشون اینه که تا جنس رو گذاشتی برن سراغ گرفتنش و تعمیرش کنن تا بخوان قیمت بالاتر بدن. اما من این فرضیه رو رد میکنم. دو باره که به ذهنم میرسه همین کار رو بکنم. از یک ظهر تا شبی میشینم و همه جنس های یک ماه سایت ها رو رصد میکنم. اون مردمی که انقدر راحت میندازن تو این سایت چی شدن؟

هیچ کدوم، حاضر نیستن جنس زیر قیمت نوی بازار بذارن! اصلا، با این حساب آدم میگه میرم یک نویش رو میخرم. اصلا عجیب. پیدا نمیکنی؟ دو دفعه است که من نگاه میکنم آدم مثل خودم پیدا نمیشه بخواد جنس دست دومش رو برای فروش تو سایت بذاره. یعنی این مردم عوض شدن؟!

نه، کار خود مدیران سایته. نشون به اون نشون که چند وقت پیش تبلیغات سرویس جدید سایت دیوار رو دیدم. دیوار، فهمیده که بیشتر از کافه بازار تو بازار شناخته شده است و محبوبیت داره. تبلیغ روی هر ماشین به سبکی که ممکن بود ما تبلیغ بزنیم زده بود که ماشینت رو پسندیدم و برای معامله بیا تو فلان سایت. ما سرویس جدید معامله ماشین سایت دیوار هستیم!

استخدام بی استخدام:

این ها یک عده تحصیل کرده نیستن؟ یک عده تحصیل کرده ثابتی هم هستن. سال 93 شهرداری ها گفتن ما میخوایم چابک تر بشیم و دیگه استخدام نمیکنیم. همون زمان و شاید قبل تر پیام نور همین حرف رو زده بود. اصلا، از زمانی که کلمه استخدام در کنار کلمه آزمون آمد استخدام حذف شده بود. یک آزمونی در کل کشور برای استخدام فقط یک نفر! استخدام حذف شده بود. سال هاست حذف شده. الآن، شهرداری یک کلمه ویژه "استخدام حجمی" داره. میگیره کلی آدم گله ای برای یک کار میریزه فلان کار رو براش بکنن. استخدام معنی نداره، حجمی هم هست و جای شکایت هم نیست.

تو همین دو تا سایت هم من با دانشگاه رفته ها جاهای مختلف آشنا شده ام. واقعا هم اینا آدمای زرنگین. قشنگ معلومه که اون کسانی که به عنوان تیم مافیای ضایعاتی کشور دست اندر کار هستن با نخبه های فعال بازار فرق میکنن. اینا اون کسانی نیستن که نیاز داشته باشن که جنسی بذارن برای فروش و یا جنسی بخرن برای تعمیر.

اینها چه کسانی هستن؟

پاسخ رو باید از ترامپ بپرسیم. از همون کسانی باید جواب بگیریم که به رشته های کامپیوتر تو این کشور به جای درس اصلی دوره های بیل گیتس شناسی دادن. از اون کسانی باید بپرسیم که کتابهای انقلاب دیجیتال بیل گیتس و کتاب ترامپ رو تبلیغ و پرفروش کرده ان. از اونها باید جواب رو بگیریم.

از اون کسانی باید جواب رو بپرسیم که نمیگذارن کتاب من چاپ بشه، ولی در عوض کتاب اون انگلیسی رو خودشون ترجمه و چاپ میکنن که درش حرف های ناپسندی راجع به نوع ارتباط انگلیسی و سرخپوست بومی کشور آمریکا میزنه. جواب این سوالات رو از من بومی این کشور نباید پرسید. از یک انگلیسی خارجی بهتر میتونیم بپرسیم که در این مملکت چه خبره.

چرا باید اون ظریف اون روز اون حرف ها رو میزد که ضایع بشه؟ به جز این نیست که بالاترین رده های این کشور از اتفاقاتی که واقعا در این کشور میوفته بیخبرن؟!

اوضاع فعلی اقتصاد کشور در شان ما نیست. جمله از امام علی داریم که میگه توانگر کار بدش هم خوب دیده میشه، و تهیدست کار خوبش بد دیده میشه. در اینجا توانگر ترامپ میشه که حتی بعد از چهار سال ریاست جمهوریش ما هنوز باید از گوشه و کنار از نحوه تربیت فرزندش بشنویم، و تهیدست تحصیل کرده ای مثل من میشم که چیزی که دستمه اگر طلا باشه، میگن سفااااله. ما باید از شرایط فقر خارج بشیم. اگر هم قصد خروج داشته باشیم باید با باندهای بزرگ مافیایی در بیوفتیم که جنس نو و کهنه رو در حد یک ریال نمیذارن دست این مردم معامله بشه