سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ارزش ارز ملی و باغ سفارت انگلیس

نزدیک روز ارتش معمولا برای کشور ما اتفاقات خوبی از جمله سردتر شدن هوا هنگام بهار رخ میده؛ یعنی یک باری میبینی هوا خیلی گرم شد و بعد هم روز ارتش که داشت میومد خنک شد! الآن چند سالی میشه این اتفاق میوفته.

از جمله اتفاقات دیگه که سالهای اخیر مرسوم شده رژه جنگنده های ارتش تا مثلا مرداد و شهریوره؛ روزهای صنایع دفاعی و سالگرد حمله عراق بعثی به ایران پس از این رژه ها احتمالا یک رونمایی از مثلا جنگنده تست شده در همین روزها داریم.

حالا شما فکرش رو بکنید شب هنگام سحر بلند شدیم و هواپیمای معمولی با صدای مافوق صوت از بالا سرمون رد میشه؛ اتفاق نادری که برای یک هواپیما نباید در منطقه شهرنشین اون هم در این ساعت بیوفته. کمی بعدش هم هواپیمای بعدی، البته اون هم مسافربری و با تلاش برای اینکه خیلی سروصدا به پا نکنه.

بعد از آن، امروز 27 فروردین هنگام صبح رژه جنگنده های ارتش شروع شد. حالا میشه کی؟ چیزی نزدیک 29 فروردین که میشه روز ارتش. موقع عصر هم سخنان رهبری اومد که خیلی بیشتر از این ها باید عرصه دفاعی رو قوی کنیم که حتی فکر دشمن هم به حمله خطور نکنه.

از اینجا میخوام یک مروری داشته باشم سمت دهه هشتاد و اینها. موقع دولت احمدی نژاد، خیلی زرق و برق پیدا کرده بودیم. این تلویزیون یک فیلم سه بعدی نشونمون میداد و میگفت هوافضامون ال و هوافضامون بل! حتی میمون فرستادیم هوا و انـــــــــــــــــقدر پیشرفت! دیگه هرکسی احساس میکرد که حقی داره و قراره در پیشرفتی سهیم باشه!

رهبر هم اومد و سخنرانی کرد که خیــــــــــــــــــــلی پیشرفت کرده ایم و اخبار پنهانش دست من میرسه! همون موقع انقدر جو شده بود که اصلا رهبری گفت زبان فارسی ما باید اول در جهــــــــــــــان بشه!

این گفتن از یکطرف و استقبال معکوس جامعه جهانی از طرف دیگه! کار به جایی کشید که چند سال بعدش حتی خود من که انقدر به ایران ماندن و فارسی و اینها علاقه داشتم رفتم به کوب سمت مدرک زبان گرفتن و تقویت انگلیسی، آلمانی، روسی و حتی ترکی! چند سال فقط توی این زبانها تا حتی همین الآن غوطه زدم! ارزمون و پول ملی سرکوب شد و سرکوب چه سرکوبی! دیگه بگم که همین یکی دو ماه پیش مدرک زبانم رو تمدید کردم!

حالا چی شد که کار به اینجا کشید؟!

من دیده ام که میپرسن، مخصوصا تو این سفرهای خارجی!

یک دلیلش البته، بانک ها هستن. سید جمال الدین اسدآبادی قبل از اینکه توسط سلطان ترکیه کشته بشه (میگن خودش مرد!)، چند ماهی روسیه بود، یک مدت هند بود و یک مدت هم عراق و خلاصه کشورهای اسلامی. ماموریت داشت و باید میرفت. این در یکی از همین سفرهایش وقتی به میرزای شیرازی نامه میده میگه «و تو نمیدانی که بانک چیست!»، مثل این آیه قرآن که ترجمه اش میشه و تو نمیدانی که شب قدر چیست! (و ما ادراک مالیلة القدر!)

ما هم این بانک رو درک نکردیم، ولی نگاه میکنیم اشغالگر بزرگیه! یک جا وسط میدان وسط شهر از کجا تا کجا رو این گرفته، و فوقش یک ساختمون بزرگ هم وسطش کاشته. یک منطقه خیلی ساکت و کم هیاهو. هیچ کی هم نیست. فقط اسم یک بانک بلنده. از اونطرف هم خیلی خبر شنیدیم و دیدیم که این اصلا کارش اینه. مثلا یک کارخونه بدهی وامش رو نمیتونه بده. بعد این جریمه اش میکنه و بعد هم وثیقه طرف وام رو که خود کارخونه هست توقیف میکنه و این بانکه می ایسته تا قیمت زمین کارخونه همینطور بالا بره؛ مثل نزول سود میبره. هم روی وام هم رو دستکاری روی زمین های تولیدی کشور. اینطوری زیرساخت اقتصاد رو تخریب می کنه. بعد رئیس بانک با با این پولها و پول مردم معمولی که تو بانک گذاشتن به خودش وام می ده تا بره «مال» بسازه و همزمان اسپانسر برنامه صدا و سیما می شه که بگه مغازه مش اکبر دمده شده و الان دوره پیشرفت و مغازه های زنجیره ای و «مال» هاست. اینجوری تنها وجه زیبای اقتصاد ما که مغازه های کوچک با تعداد زیاد هستن رو هم تخریب می کنه.

از اونطرف همین بانک شعبات متعددی خارج از کشور داره. میری خارج و میخوای به هموطن های سابقت مثلا به عنوان کمک به زلزله زدگان کمک کنی، این دریغ از معرفی یک شماره حساب درست و حسابی که جواب بده! سال 2005 مسافر رفته شعبه بانک ملی به نزدیک ترین هتل مقصدش تو روسیه و بانک ملی و ایرانی میگه ریال نمیگیره که تبدیل کنه.

البته، همه تقصیرها گردن بانک نیست. همون مسافر ایرانی اگر کارش گیر سفارت خونه ایرانی بیوفته، میشه ماهی که از طریق سفارت و دوستان در آب گل آلود افتاده و حالا باید خووووب سلفیده بشه.

در این مرحله خوووب از ایرانی بودنت بیزار میشی و اصلا این مهم نیست که دوستان فارسی زبانت در خارج از کشور به محض پیدا کردنت پیشنهاد دوستانه دیسکو زیر باران رو میدهند!

نتیجه اینکه وقتی نوری رو تو سوئد اونطوری میگیرن، هیچ کی نمیتونه کاری براش بکنه. بدبخت رو میبرن انفرادی و شنکنجه والان زنده به گور میشه. یا زمانی که  که از وکلای عاشق وطن  زحمت کشیده بود و تونست در دادگاه ثابت کنه که الواح هخامنشی رو باید به ایران پس بدهند، همین کوتاهی های سفارت خائن باعث شد که الواح هخامنشی رو که دانشگاه شیکاگو می خواست پس بده دم هواپیما برگردونن بدند به یک یهودی. حالا اگر الآن کسی هم بخواد برایش کاری بکنه،وامونده این بانک و اون سفارت میشه.

حالا ما همه مرده خارج رفتنیم. هی میگیم خارج، خارج! قند تو دلمون آب میشه! یکی ماموریت باید بره خارج و یکی هم میگه من به جای خانه لوکس و ماشین گران قیمت سفر خارجی میرم.

دیروز داشتم این سفارت خانه های خارجی ها رو بررسی میکردم تو این تهران بـــــــــــــــزرگ! نگاه کردم، هر کدوم از اینها که من در این چند ساله هی راه افتادم زبانشون رو یاد بگیرم یک باغ بزرگ هم کنار سفارتشون دارن: باغ سفارت ترکیه، باغ سفارت آلمان، باغ سفارت ایتالیا، باغ سفارت روسیه و باغ سفارت انگلیس که از همه شون تقریبا بزرگتره (!) همه در جایی به اسم خیابان نوفل لوشاتوی فرانسه!بیخود نیست که دعوا بین آذربایجان و ارمنستان داریم، بلاخره قره باغ هم صاحب می خواد!

جمع همه شون جمع هست. کلی هم مراکز تفریحی و آموزش زبانهای خارجی اون اطراف شمال تهران ریخته. توچال که میخوای بری از مسیر اینها باید رد بشی. فقط مرکز صنایع دفاعی خیابان پاسداران بیخود افتاده اونجا.

برمیگردم شهر خودم. یک مدتیه که پادگان جای خونه مون رو باز کرده ان برای عموم مردم. باغ بزرگی داشته که با تفریحی شدن این مرکز دستخوش تغییر شده. این باغ پر از گونه های مختلف گیاهی و جنگلیه و اگر امروز (قبل از تغییرش) از اونجا رد بشی، شاید بویی از مشهد 30-40 سال پیش به مشامت بخوره. بویی مثل بوی اقاقیا در کنار درختان توت.

حالا شهربازی های سیمانی و پارکتی قراره تفریح بچه های منطقه اونجا بشه. کلاغی بالای سرسره میبینم که معلوم نیست لانه اش درخت قطع شده در این پارک تازه احداث بوده. فعلا که مقاومت کرده و اون بالا برای خودش جا خوش کرده.

پس اگر، قرار به طرح توسعه ای بشه، اول باغ ارتش و پادگان مال مردم میشه. تو قطار با خیاط سری دوزی صحبت میکردم که تا گفتم خیاط، گفت حالا که لشگر 77 منطقه کوهسنگی داره جابجا میشه، تکلیف نظامی دوزهای اون منطقه چی میشه!؟ نمیدونیم!

از خودمون که خبر داریم. یکی از ملکهامون افتاده تو طرح توسعه شهرداری مشهد، و منتظریم تا تکلیفش معلوم بشه. انقدر منتظر این شهرداری موندیم تکلیف رو تعیین کنه اگر منتظر امام زمان بودیم ظهور می کرد. انتظارمون هم ما رو به اینجا رسونده که بریم حاشیه شهر خونه و اتاق بسازیم. شهرداری، چه شهرداری! و تو نمیدانی که شهرداری چیست!

اتفاقا همین چند روز پیش از جای شهرداری مشهد رد میشدم. هزاران باغ و ویلا زیر طرح توسعه شهرداری رفت تا مترو بزنه و ساختمون گنده کنه! در نتیجه تلاش های مردمی یک چند تا درخت گوشه کنارش اضافه کرده ان و خیــــــــــــــــــلی دست پاچه گلدونهای گل رو وسط جا کرده تا حداقل خالا که موقع نوروز شده اون محدوده بزرگ روبروی ساختمان شهرداری بی آب و علف خالی نباشه.

مردم رد میشن، چی میگن؟! هیچ، میگن چی بگیم دیگه. یک ساختمون بزرگ اون گوشه گذاشته ان، و معلوم نیست با چی کادویش کرده ان! با پلاستیکه، با کاغذ کادوئه! هنوز رونمایی نشده و یک روبان بزرگ پارچه ساتن بالایش تزئین کرده ان!

آری، این ها شد که زبان ما انقدر بی ارزش شد. این شد که انقدر ارزش پول ملی ما پایین رفت. ملک و باغمون رو دادیم به خارجی ها که توش سفارت خونه بزنن، درحالیکه درهای سفارتخونه های ما رو تو کشوراشون تخته کردن و در شورهایشان اموال و مردم ایران رو قبضه خودشون گرفتن. و باغ و بوستان و گلستان داخل ایران رو شهرداری ها با همت شهید همت، تبدیل به بلوار و تخته های سیمان کردند.

و معلمان مدارسمون از هول حلیم فعلا تو دیگ انگلستان و زبان انگلیسی غوطه می زنن. یک کتاب تاریخ داریم و تویش عکس سفارت انگلیسه که موقع مشروطه چهار تا دیگ گذاشته، معلم تاریخ میپرسه این چی رو میرسونه؟! هرکسی یک جواب میده و فقط جواب معلم درسته: یعنی انقدر تعداد مردم پناهنده به این سفارت زیاد بوده که کاسه بشقاب برای غذا دادنشون باید زیاد می آوردن.

داشتم تو این سایتی که هیچ ربطی به نی نی نداره همین مطالب رو میخوندم که طرف نوشته بود برای استفاده از امکانات این جور جاها باید مقیم خارج باشی! یعنی ایرانی باشی دستت به اون باغه نمیرسه!

اصلا یک مدت صدایش خیلی بلند بود که وسط باغ سفارت انگلیس یک چند تا درخت گردو بوده و چرا اینها قطعشون کرده ان!؟ هی موج بلند میشد و هی میگفتن ولش کنید! هی مردم میگفتن و هی جواب میدادن و آخرش هم گفتن که این گردوها خیلی قدیمی و کهنه بودن و این ها داشتن فنگ شویی (!) میکردن!

بگذاریشون همه این باغ ها رو به آتش تبدیل میکنن، مال خودشون که نیست! مال مردمه ایرانه!

من فعلا اینا رو فرمول بندی کنم. اول رابطه ارزی در ایران:

فرمول شماره یک :

ارزش ارز ملی = A-(B+C+D)

a:بوستان و گلستان های باقیمانده در ایران

b:مساحت باغ های سفارتخونه های خارجی در ایران

c:تعداد تخریب ایرانیان داخل کشور توسط شهرداری ها

d:تعداد تخریب ایرانیان خارج کشور توسط دشمنان و سفارتخونه های خائن ایرانی


مطلب از این دست زیاده. اگر میخواستم طویلش کنم قره قات میشد. فعلا به این نتیجه رسیدم که در دو پست، حداقل، به این مطلب برسم!