سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وقتی همه برابرن

وقتی یک وبلاگ خاص با محتوای خاص داری، گاهی نوشتن سخت میشه. مثلا میای درباره تفاوت های خاندانی و خانواده ت بنویسی و میبینی که این وبلاگ داره حول یک موضوع حرف میزنه. البته، مطلب امروز من خارج از موضوع کل وبلاگ نیست!

دیروز یک مستند از بومیان کلمث (KLAMATH) آمریکا نشون میداد. زن میانسالی از نسل پنجم بعد از اینکه میبینه در شرایط محیطی کار نیست سراغ ادامه تحصیل میده و برمیگرده. شرایط محیطی منجر به خشکسالی بیشتر و کثیف تر شدن آب دریاچه شده، طوریکه ماهی ها توان زاد و ولد ندارن و میمیرن. آب آن رودخانه رو به سگ هم دیگر نمیشد داد!

دختر میگه پدر من پنج نسل پیش به ما یاد داد که اگر ماهی در حال انقراضه، اون رو برگردون تو رودخانه، ولی پدر سفیدپوست مهاجر به نسل دوم خودش فقط یاد داده اینجا تا میتوانی فقط مال توئه!

جلسه تشکیل دادن و خیلی راحت دختر بومی چهارتا کلمه قلمبه سلمبه از قبیل نژادپرستی و اینها تحویل داد و جلسه به نفع زیاده خواهان پایان یافت!

تو ایران هم همینه. البته، نوع بیان متفاوته نسبتا. مثلا ماها خاندانی معرفی میشیم. پدر من همیشه دوست داشت در حاشیه باشه. حتی زمانیکه زمین هامون تبدیل شد به بخش اعیان نشین شهر، انصراف داد و تصمیم گرفت حاشیه دورتر رو انتخاب کنه و در نتیجه ما الآن میریم که حاشیه ها رو نظاره کنیم!

اتفاقا من بومی منطقه ای بودم که تا دیروز حقوق کارمندانش حقوق مناطق جنگزده محسوب میشد! نگاه میکنم نه در اون شهر بومی بودم و دیده شدم و نه در این شهر که اصلا بومی نبودیم!

ما نسلهای متعدد ماهی ها رو ما نظاره کردیم که در فاضلاب ورودی شهرها به آبها منقرض شدن و آبهای سیاه اطراف شهرها رو دیدیم. اجداد من نه چهارصد سال پیش، بلکه قبل از دوره اسلام ساکن سواحل شمال ایران بودن و از آنجا ما تبعید شدیم و همینطور تا چند نسلمون کل ایران رو دور زدیم! البته، با علاقه پدرم به تبعیدی بودن هرگز به آن سواحل برنگشتیم!

حالا طوری شده که من نظاره گر خاندان ها هستم. من هرگز کلمات قلمبه سلمبه استفاده نمیکنم. راحت میگم نسل جدید امروز بی چشم و رو بزرگ شدن و هستن! بی چشم و رویی در فامیل تعریف نمیشه، وگرنه که اینها ازدواج کردن و در فامیل تعریف شده ان! بی چشم و رویی در خارج از فامیل و خاندان تعریف میشه! زن فیلم مستند میگه نژاد پرستی! ما با این مفهوم ناآشناییم! اصلا این کلمه یعنی چی؟! ما فقط نگاه میکنیم دختر ناز پرورده اگر مادرش برایش کفش آبی انتخاب کنه، عصبانیتش رو همه میفهمن و خودش میره که همون رو صورتی بخره!

همین دختر نازپرورده، کافیه بگه من دختر فامیلم این پسر فامیل رو میخوام و همین اتفاق می افته! همسایه مون اومد دم در و دقیقا همین رو گفت. دختر فامیل به پدر و مادر پسره گفت وقتی من هستم چرا پسرتون رو به عقد من درنمی آرین؟!

اونها هم دیدن همینطوره و پسرشون رو دادن به او! همین دختر تا زمانیکه اشتها داشته باشه باید بخوره! مجموعه دختران بی چشم و رو به هم که میرسن، راحت هر چیزی میگن. مثلا من هی پلاکارد خونده ام که به هم رسیدین نگین چرا بچه دار نمیشی؟! من نگاه میکنم اینها خودشون را در مرحله ای وارد فاز فرزندآوری کرده ان و کافیه یک کلمه هم دیگه رو دست بندازن که چرا بچه دار نمیشی؟!

الگوریتم رابطه فقط برا من بوده تا حالا! اینها رو که ندیدم الگوریتم داشته باشن! کافیه یکی مثل خودشون ببینن، و اجازه بدن که بی چشم و رو باشن! احکام مدنی، فقه و اصول و اینها در بین این دختران جایی نداره! مدنی که میشه، یعنی خارج از فامیل، خارج از دایره دوستان و اونجا من نگاه میکنم حتی در دایره مدنی هم نیستم!

پدرم به حاشیه ها فکر کرد و من رو گذاشت اونجاها. طوریکه نگاه کردم اگر جامعه رهبری مذهبی داشت، جمع شد و رهبر براشون سخنرانی کرد و من اونموقع داشتم از یک کناری رد میشدم! من و مدینه؟!

کلا من هیچ وقت جای اون خانم بومی منطقه قرار نمیگیرم. خیلی مسخره است که مثلا بگیم این ها که آب رو آلوده میکنن نژاد پرست هستن! از نظر آلوده کننده بودن آب و هوا مثل هم رفتار میکنن، ولی به دو دسته بومی و غیربومی تقسیم نمیشن!

در ادامه فیلم مستند پیرمردی سفید پوست رو نشون میده که حاضر نیست برای زمینهایش حد و مرز بگذاره! مستندساز از پیرمرد میپرسه تو که دیدی بومی ها نیاز داشتن چرا کمکشون نکردی؟! پیرمرد هم گفت برای اینکه اینها هربار از آدم چیزی میخوان! یک بار این رو میخوان و یک بار چیز دیگری!

نگاه کردم، باز خوبه اینها به دو دسته بومی و غیربومی تقسیم میشن! ما تو ایران همین دسته بندی بر اساس لیاقت رو داریم. مثلا میگیم با کسی ارتباط داشته باش که هر بار از تو چیزی نخواد. یک ارتباط دو طرفه برقرار کن، که اگر تو چیزی به او دادی فردا دوباره نخواد بیاد که چیز دیگه ای بگیره، برعکس انقدر لیاقت داشته باشه که تو بخوای ازش چیزی بگیری!

در نتیجه، من نگاه میکنم بلکه وضع اون آمریکایی های شناخته شده به عنوان بومی بهتره. چون من اجدادم با اینکه به دوره پیش از اسلام برمیگردن که ساکن سواحل بودن، تبعید شدیم و پس از آن هرگز بومی شناخته نشدیم! شاید آدم هم نبودیم! وگرنه، چرا قوانین حد و حدود اگر لازم به اجراست، برای منه؟! چرا امروز، میبینیم که همه برابرن ولی برخی برابرتر؟!